انشاالله تا محرم زنده باشم

بسم الرب الحسین

 دلم  خیلی تنگه... به پا کردند در ماه خدا شور محرم را...

ببخشید که ماه رمضونی به روز نکردم.

دلم اینجا گیر بود

http://s1.picofile.com/mafhh/DSC02473.JPG


محرم۸۸

http://s1.picofile.com/mafhh/DSC02465.JPG


پ.ن۱:ما که به سوزیم وگدازیم         دل به عشق اقامون میبازیم

        اگه از دنیا بریم بشیم بهشتی       تو بهشت بازم حسینیه میسازیم

پ.ن۲:مرد میخواست این خیمه رو بعد هفت اقام جمع کنه.من که مردش نبودم...

پ.ن۳:..



ای مسلمانان...

اگر گیری وضو با اب زمزم

اگر سجاده گردد عرش اعظم

اگر گویی اذان بر بام افلاک

گر از تکبیر  گردد سینه ات چاک

اگر ضرب المثل گردد خضوعت

به حمد و قل هوالله در رکوعت

اگر...

اگر گردی شهید اندر تشهد.

مبادا بر نماز خود بنازی

علی را گر نداری بی نمازی


شهر کوفه تنها و ساکت در آغوش شب نوزدهم ماه مبارک رمضان خفته بود.



کاش گردد ز سماء صاعقه نازل امشب                     کاش از پنجه غم پاره شود دل امشب

یا سر راه بگیرید به قاتل امشب                 یا علی را بنشانید به منزل امشب

اسمان ناله خدا را ز دل تنگ بزن              شیشه عمر قدر را ز فضا سنگ بزن

کوفه اتش به خود از بردن این ننگ بزن                 حلقه در به کمر بند علی چنگ بزن

مرغکان سخت بمنقار عبایش گیرید

ورنه فردا همگی نوحه برایش گیرید

مضهر صبر خدا داده ز کف تاب امشب                     چه به تعجیل رود جانب محراب امشب

چشم خود پور مرادی زده بر خواب امشب                 تا به تیغش دهد از خون علی اب امشب

امشب از اشک رود هستی عالم بر اب

مسجد کوفه بخود ای و علی را دریاب

شده نزدیک که طوفان همه جا را گرد      زلزله قامت ارکان هدی را گیرد

موج خون دامن محراب دعا را گیرد                        یک نفر نیست ره شیر خدا را گیرد

منبر و  مسجد و محراب بر ارید خروش

اخر ای مسجدیان از چه نشستید خموش...



پ.ن:امیر المومنین ای شاه مردان...

پ.ن:علی جان اگر خارم کنار گل نشستم...

پ.ن:خیلی دلم گرفته خیلی دعام کنین


پانزدهم رمضان ولادت پرچمدار صلح حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام

مژده اى دل نور چشم مرتضى آمد، خوش آمد
روز میلاد امام مجتبى آمد، خوش آمد
غم مخور اى دل در ماه دعا و استجابت
بهر تاثیر دعا روح دعا آمد، خوش آمد


مولود رمضان
ان سال ، سال سوم هجرت بود، رمضان در ان سال ابهت دیگرى داشت چرا که نیمه ان به میلاد با شکوه کودکى شش ماهه بشارت میداد.

او اولین فرزند این خانه است که هم اکنون چشم حق بین به حقایق جهان گشوده است و لبهاى پیامبر (ص ) و على علیه السلام و فاطمه علیها السلام را شکوفا نموده است .
با میلاد منورش ، جبرئیل از آسمان بر زمین مى آید، تا پیام و سلام پروردگار را به رسول خدا (ص ) ابلاغ کند و بگوید:
به راستى که على در نزد تو به منزله هارون در نزد موسى است ، پس نام کودک را به نام پسر هارون نامگذارى بنما
رسول خدا پرسید: نام پسر هارون چیست ؟ جبرئیل امین عرض کرد: شبر فرمود: زبان من عربى است ! گفت : نامش را حسن بگذار.


و اینک روز میلاد وصى على ابن ابى طالب است و امام علاوه بر لبخند بر ولادت فرزندش ، بر تولد وصى و جانشین خود، که حافظ ارمان رسول خدا (ص ) و على علیه السلام است میخندد. و فاطمه علیها السلام خوشحال از اینکه خانه اش ، منور به نور امامت است . و پیامبر (ص ) نیز بر تبسم على و فاطمه لبخند میزند که خانه اى براى ترویج عدالت بر پا نموده اند و فرزندانى در مقام امامت در سنگر حفاظت از رسالت تربیت مى نمایند.
و امام حسن علیه السلام نخستین میوه این درخت است که زینت یافته از چهره رسول و عطر گرفته از دریاى معطر بتول است .

چه زیبا فرزندى که صورتى اراسته و سیرتى مزین از اوصاف نبى اکرم (ص ) تا در کانون گرم على و فاطمه رشد یابد و در زیر سایه الهى امام بزرگ گردد



میلادش بر صلح جویان جهان و عاشقان حضرتش مبارک باد


عارف بالله حضرت آیت الله العظمى مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصارى

وقتی این مطالب رو خوندم انقدر به دلم نشست که حیفم اومد ننویسم

این فقط قسمتی از باب ولایت تو زندگی ایشونه امیدوارم با خلاصه کردنم  لطمه ای به این زیبایی نزنم


 امام جایگاه و محل شناخت خداست و خالص در توحید او و آن که بخواهد به خدا برسد باید از امام شروع کند، و هر که بخواهد به محبت و عشق خدا دست پیدا کند، امام واسطه است واسطه فیض بین آسمان و زمین و آخرین پرده بین خدا و انسان . و اگر ریسمان ولایت محکم نباشد، رفتن به آسمان محال و شناخت خدا نیز غیرممکن است . این عقیده انصارى همدانى است .



و آسمان و زمین خلق نشد مگر به خاطر آن ها.
و امام اسم جامع و مظهر اتم اسماءالله شد و خلیفه او، و امام مثل اعلاى خداست ، کتاب مبین و واسطه فیض است .
دکتر على انصارى مى گوید:
ایشان در مورد ائمه مى گفتند ائمه وجود ممتازى هستند که خداوند آن ها را سر حلقه کائنات خلق کرده و این علت غائى و هدف نهایى آفرینش است . هدف نهایى آفرینش این بوده که خداوند به طفیلى وجود این ها دیگران را خلق کرده است و ایشان تا این حد به محمد و آل محمد (ع ) احترام مى گذاشتند. البته نه به این معنا که من خودم را مثلا فداى امام حسین (ع ) مى کنم و فداى امام على (ع ) مى کنم و قضیه تمام شود؛ نه ! اگر انسان به ائمه اطهار (ع ) اظهار محبت کند و بعد هر کارى دلش خواست بکند و هزاران خلاف مرتکب شود، این اصلا با ولایت سازگارى ندارد.


ولایت واقعى و دوستى ائمه اطهار (ع ) آن جایى موثر است که انسان را سریع و بدون درگیرى به معرفت و حقیقت برساند. انسان در سایه آن بزرگواران زودتر به نتیجه برساند. انسان در سایه آن بزرگواران زودتر به نتیجه مى رسد و این اثر ولایت حقیقى است . در حالى که خود من مى بینم تا آخر عمر یک عده اى به خیال خودشان مجالس برپا کرده و روضه خوانى مى کنند و به سر و صورتشان مى زنند، ولى وقتى انسان وارد جزئیات زندگى شان مى شود مى بیند این ها در باب معرفتى آن چنان که باید نیستند.
خویش را صافى کن از اوصاف خود
تا ببینى ذات پاک صاف خود


بینى اندر دل علوم انبیا
بى کتاب و بى معید و اوستا


ایشان مى گفتند ولایتى که انسان را به معرفت نرساند و چشم هاى باطنى انسان را روشن نکند و نتواند آسان حقایق را درک کند، ولایتى خود بافته است و تصورى بیش نیست .
در این مورد آیت الله سید مهدى دستغیب نیز مى گوید:
بله ، از جمله محالات یکیش اینه که بدون ولایت ائمه اطهار (ع ) کسى برسه به معرفت خداى تعالى !
ابن فارض یک مرد عرفانى بزرگه اگر دیوانش را دیده باشید، آن جا اشعار عجیبى دارد از جمله شعرى که ترجمه اش این مى شود:
شکر خدا در این راه اگر هنوز چیزى گیرم نیامد دوستى خاندان رسالت گیرم آمد
و بعد از آن دیگه عروج مى کنه به بالاتر، یعنى مى گوید بدون این واسطه ها محال است .

در دعاى کمیل عبارتى هست که مى خوانیم :
و بنور وجهک الذى اضاء له کل شى ء
وجه خداى تعالى امام زمانه دیگه !
آقاى اسلامیه مى گویند:
ایشان به پیروى سیره اهل بیت تاکید داشتند و داستانى راجع به یک نفر هندى مى گفتند که ایشان سر امام حسین علیه السلام را در خواب مى بیند و به همان وسیله به خدا مى رسد و هدایت مى شود.
و ائمه کشتى نجاتند و لکن سفینة الحسین اسرع است .

بالاخره آن که ولایت ائمه با گوشت و پوستش آمیخته شده و محبت امام در رگ هایش جارى است و قلبش به عشق او مى تپد و براى مهدى اش دلتنگ مى شود؛ به خاطر معشوق و به خاطر لیلاى خود، وابستگان او را نیز دوست دارد و محبت آن ها را در دل دارد، و به همین خاطر مسلمانان در هر جا که باشند، همه جزء یک خانواده محسوب مى شوند و هیچ کس با دیگرى بیگانه نیست و سر جنگ ندارد و این ثمره همین توحید و ولایت واقعى است که آقاى انصارى همدانى داشته است .


و حسین شهید عشق است و عشق کار انسان را به بى خودى و از خود بیگانگى مى کشاند، محبت حسین از روز ازل در قلوب مومنین مکنون است و هر چه قلب پاک تر، این محبت پررنگ تر. و احوالات آقاى انصارى در ایام شهادت حضرت ابا عبدالله (ع ) این گونه است :

ایشان سلوکشان طورى بود که اصلا مصائب حضرت ابا عبدالله (ع ) را نمى توانستند بشنوند. یک مراسمى روز یک شنبه منزل آقاى سبزوارى بود که یک نفر مرثیه خواند و حال ایشان بهم خورد.


حسین مظهر عشق و حب الهى است و معشوق و محبوب انصارى همدانى ، زیارت عاشورا و مصائب اهل بیت امام حسین (ع ) حرقت و سوزش دلش را بیشتر و اشکش را روان تر مى کند. روح انصارى لطیف و قلب او رقیق است . لطیف تر از گل و زلال تر از آب . امام را مى شناسد و به همین خاطر بزرگى مصیبت را هم درک مى کند و در شنیدن مصیبت ، طاقت از کف مى دهد.
حسین

اى عشق تو در عالم ، آتش زده بر جانها
جانسوز عزاى تو، ثبت است به دورانها


این سان که تو جان دادى در راه رضاى دوست
عالم به تو مى نازد، اى اشرف انسانها

آیت الله سید على محمد دستغیب مى گوید:
آقاى انصارى همدانى ولى خداست و ولى خدا با خدا حجابى ندارد و آن که بین او و خدا حجابى نباشد، دیگر مگر بین او و امام زمان حجابى هست ؟! او امام زمان را همیشه حاضر مى بیند. نه این که خیال باشد، نه ! حضور واقعى . یعنى دلش متصل به دل امام زمان است . وگرنه ولى ، نمى شود. ایشان سیدها را با نورشان مى شناخت . مگر ممکن است او نورانیت آن حضرت را که همه سیدها به برکت او نورانى هستند، نبیند و نشناسد؟ این ها دور و نزدیک ندارند.
آرى !
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد


احمد انصارى از پدرشان در باب فرق تشرف و مکاشفه به حضور حضرت رسیدن مى گوید:
ایشان مى فرمودند بیشتر آن کسانى که خدمت حضرت مى رسند به صورت مکاشفه است و نه مشاهده . مى پرسیدیم آقا فرقش در چیست ؟ مى فرمودند: اگر آن زمان منقضى شد، و دیدید آن اثر باقى است ، مشاهده است . ولى اگر هیچ اثرى دستتان نماند، و آن اثر برود مکاشفه است ، و وقتى که ما با حسرت مى پرسیدم که چگونه به خدمت حضرت برسیم و چکار کنیم ؟! مى گفتند: این چه سوالى است مى کنید؟ شما مى توانید خدمت خدا برسید خدایى که خالق حضرت است ، آن که خیلى سخت تر است ولى شدنى است ، چرا این را نتوانید؟!
و او نگفت براى ما که خود چگونه به حضور خدا مى رسیده که نتیجه آن وصال حضرت بوده است . و آیا ندانست احوال ما را که حضور در محضر خداوند را به فراموشى سپرده ایم چه رسد به حضور در محفل حضرت مهدى (عج )؟!
در این شب تاریک و بیم موج و گرداب هاى هایل تنها دست نیاز به سوى آن سبک بار ساحل ها، همان مهدى موعود دراز مى کنیم و حال خود را چنین عرضه مى داریم که :
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
اى خضر پى خجسته مدد کن به همتم


دورم به صورت از در دولت سراى تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم


حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم


و او در فروردین سال 1339 وصیت هاى خود را به پسر بزرگش مى کند و مى گوید من دارم مى روم ؛ تو پدر بچه هایى مواظبشان باش ؛ این تقدیرى وارد شده از طرف پروردگار است و سرانجام عصر سه شنبه در 6 اردیبهشت ، 1339 ه . ش . مصادف با 29 شوال 1379 ه . ق . در بین نماز ظهر و عصر بر روى سجاده عشق هنگام نیایش با خداى خود، حالش به هم مى خورد و نیمه بدنش فلج مى شود.

و سرانجام ایشان در ساعت دو و ده دقیقه ظهر جمعه نهم اردیبهشت مطابق با دوم ذیقعده به سراى ابدى منتقل مى شود.



این صاعقه آسمانى هر روز دلى دیگر را ویران مى کند، این شعله محبت هر روز در خرمن پروانه دیگرى زبانه مى کشد و این دریاى خروشان هر روز غرقه اى دیگر مى طلبد.
شاید هم روزى نام تو را صدا کنند!
شاید نام تو هم در میان اسیران کمند آن کمان ابرو پیدا شود!
منتظر صدایش هستى ؟
از آن سوى خورشید، از آن سمت دریا
صدایم کن صدایم کن
تو لبخند سرخى ، پس از شام یلدا
از این تیرگى ها، رهایم کن
بارقه اى که شیخ محمد جواد انصارى را به این عرصه پر ماجرا کشاند فقط براى قلب او نبود که براى من و تو نیز این نفحات مى وزد. باید دلمان بیدار باشد تا آن را بربائیم و آن گوهر مقصود را دریابیم .
گفت پیغمبر که نفحت هاى حق
اندرین ایام مى آرد سبق


گوش هش دارید این اوقات را
در ربائید این چنین نفحات را


نفحه اى آمد، شما را دید و رفت
هر که را مى خواست جان بخشید و رفت


نفحه اى دیگر رسید آگاه باش
تا از این هم وانمانى خواجه تاش



این همه نوشتم تا به اینجا برسم اینجارو خیلی از ته دل بخونین(البته اگه تا اینجاشو خونده باشه کسی)


پس گوش کن :
شاید نام تو را هم در میان خلوتیان آسمان فریاد کنند.
شاید تو را هم به آن قدح پر شراب دعوت کنند.
شاید تو را هم به میهمانى دوست بخوانند.
راستى !
خود را آماده کرده اى ؟
آستین را بالا زده اى ؟
قدم هایت را مردانه برداشته اى ؟
شاید همین امروز...
شاید همین امشب ...
و حیف است !
اگر آن لحظه مقدس بیاید و صدایت کنند اما تو در خواب باشى !
و خداوند هم چنان منتظر توست
و آن موعود مهربان ، دستگیر تو
و ما همگى چشم براهش ...
و اگر صدایش را شنیدى ،
یاد آر از این غبار یاد آر!
گر سوخت مرا جلوه دیدار عجب نیست
کان شمع ، مراد دل دیوانه من بود



پ.ن:ببخشید که این پست خیلی طولانی شد

پ.ن۲:از خلق جهان غیر حسین من سیرم   با غیر حسین روز و شب درگیرم

       

حساب ما با خدا جداست

ما درون را بنگریم و...حساب ما با خدا، جداست .
ما در رفتار روزانه ، بیشتر روى (اظهارات ) و (ادعا)ها حساب باز مى کنیم . اما خداوند دانا، به نیتها وانگیزه ها واقف است و بر مبناى آن رفتار مى کند، نه گفته مدعیان ! این است که پیامبر اکرم (ص ) چنین مى فرماید:
(اى ابوذر!...
خداى متعال مى فرماید: من هرگز (سخن ) خردمند و حکیم را نمى پذیرم ، بلکه به همت و نیت درونى او مى نگرم .
اگر حال و هواى درونى و نیت باطنى وى مورد پسند و رضایم باشد، سکوت او راهم للّه للّه (حمد)
و (ذکر) به حساب مى آورم ، هرچند سخنى بر زبان نیاورد!
اى ابوذر!...
خداوند، به صورتها و ظاهرهاى شما نمى نگرد،
و به اموال واقوال شما نگاه نمى کند. بلکه به دلها و اعمالتان مى نگرد. (آنگاه پیامبر به سینه خود اشاره نموده فرمود:)
اى ابوذر!... تقوا، در اینجاست ، تقوا در اینجاست !...)

در گفتگوى موساى کلیم با خداى کریم ، درباره چوپانى که با زبان ساده و عوامانه خود با خدا مناجات مى کرد، خداى متعال در پاسخ به سؤ ال حضرت موسى (ع ) فرمود:

ما، درون را بنگریم و (حال ) را
نى برون را بنگریم و (قال ) را
حساب و کتاب خدا، با صداقت درونى و نیات باطنى ماست ، نه آنچه به زبان مى آوریم و مدعى هستیم ! در ادامه مى فرماید:
(اى ابوذر!...
تصمیم به کار نیک بگیر، هرچند موفق به عمل نشوى ،
تا از غافلان محسوب نگردى !...
اى ابوذر!... مؤ من از چهار چیز بى نصیب است :
سکوت ، که آغاز عبادت است
تواضع براى خدا
به یاد خدا بودن در همه حال
کمى مال و ثروت ...)

راستى که چنین است ، هر سخنى ، حسابى و مؤ اخذه اى دارد، پس مؤ من با سکوتش ، پرونده عملش را سبکتر مى کند. هر عصیان و طغیانى ، معلول تکبر در برابر خدا و دستورهاى اوست ، و مؤ من ، فروتن است . گناه هم ، زاییده لحظات غفلت است . و مؤ من در همه حال و همه جا، خدا را فراموش ‍ نمى کند.

و... کمى دارایى هم از جهاتى مایه سعادت است ، چرا که مال دنیا گرفتارى دارد، هم در آوردنش و هم در خرج کردنش ، در حلالش حسابرسى است و در حرامش عقاب و مؤ اخذه !





پ.ن:اگر یه مجنون داره لیلا      

       عالم مجنون لیلای ما

       تک ایه سوره دلها

       اللهم ارزقنا کربلا

پ.ن:ای مسلمانان به فریادم رسید عشق مولایی مرا دیوانه کرد...