خطبه حضرت‌ سیّد الشّهداء در تحریض‌ و تشویق‌ بر کارهای‌ پسندیده‌




 خَطَبَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام، فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! نَافِسُوا فِی‌ الْمَکَارِمِ، وَسَارِعُوا فِی‌ الْمَغَانِمِ، وَلاَتَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تَعْجَلُوا. وَاکْسِبُوا الْحَمْدَ بِالنُّجْحِ، وَلاَ تَکْتَسِبُوا بِالْمَطَلِ ذَمًّا؛ فَمَهْمَا یَکُنْ لاِحَدٍ عِنْدَ أَحَدٍ صَنِیعَه لَهُ رَأَی‌ أَنَّهُ لاَ یَقُومُ بِشُکْرِهَا فَاللَهُ لَهُ بِمُکَافَأَتِهِ؛ فَإنَّهُ أَجْزَلُ عَطَآءً وَأَعْظَمُ أَجْرًا. [1]

وَاعْلَمُوا أَنَّ حَوَآئِجَ النَّاسِ إلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَهِ عَلَیْکُمْ؛ فَلاَ تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُورَ نِقَمـًا. [2]
وَاعْلَمُوا أَنَّ الْمَعْرُوفَ مُکْسِبٌ حَمْدًا، وَمُعْقِبٌ أَجْرًا. فَلَوْ رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ رَجُلاً رَأَیْتُمُوهُ حَسَنـًا جَمِیلاً یَسُرُّ النَّاظِرِینَ؛ وَلَوْ رَأَیْتُمُ اللُؤْمَ رَأَیْتُمُوهُ سَمِجـًا مُشَوَّهـًا تَنَفَّرُ مِنْهُ الْقُلُوبُ، وَتَغُضُّ دُونَهُ الاْبْصَارُ.[3]
أَیُّهَاالنَّاسُ! مَنْ جَادَ سَادَ؛ وَمَنْ بَخِلَ رَذِلَ. وَإنَّ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ أَعْطَی‌ مَنْ لاَ یَرْجُوهُ. وَإنَّ أَعْفَی‌ النَّاسِ مَنْ عَفَا عَنْ قُدْرَه. وَإنَّ أَوْصَلَ النَّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ. وَالاْصُولُ عَلَی‌ مَغَارِسِهَا بِفُرُوعِها تَسْمُو؛ فَمَنْ تَعَجَّلَ لاِخِیهِ خَیْرًا وَجَدَهُ إذَا قَدِمَ عَلَیْهِ غَدًا. وَ مَنْ أَرَادَ اللَهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ بِالصَّنِیعَه إلَی‌ أَخِیهِ کَافَأَهُ بِهَا فِی‌ وَقْتِ حَاجَتِهِ، وَصَرَفَ عَنْهُ مِنْ بَلاَ´ءِ الدُّنْیَا مَا هُوَ أَکْثَرُ مِنْهُ. وَمَنْ نَفَّسَ کُرْبَه مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللَهُ عَنْهُ کُرَبَ الدُّنْیَا وَالاْ´خِرَه. وَمَنْ أَحْسَنَ أَحْسَنَ اللَهُ إلَیْهِ؛ وَاللَهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
[4]
 «حسین‌ علیه‌ السّلام‌ خطبه‌ای‌ انشاء نموده‌ و فرمود:
 ای‌ مردم‌! در صفات‌ حمیده‌ بر یکدیگر افتخار کنید! و بر مکارم‌ اخلاق‌ مباهات‌ نمائید! و در فراگیری‌ از ثمرات‌ با ارزش‌ روحی‌ و معنوی‌ شتاب‌ ورزید! کار نیکی‌ را که‌ در آن‌ سرعت‌ ندارید، به‌ حساب‌ نیاورید! با ظفر و پیروزی‌ در به‌ پایان‌ رساندن‌ کار، ستایش‌ و تمجید برای‌ خود بیافرینید! و با سستی‌ و کندی‌ کسب‌ سرزنش‌ و مذمّت‌ نکنید! و بدانید که‌: در هر شرط‌ و موقعیّتی‌ که‌ کسی‌ به‌ دیگری‌ احسان‌ نموده‌ و چنین‌ می‌پندارد که‌ او به‌ شکرش‌ قیام‌ نکرده‌ و به‌ سپاس‌ برنخاسته‌ است‌، خداوند خودش‌ برای‌ او جزا و پاداش‌ است‌؛ چون‌ بخشش‌ خداوند فراوان‌تر و سرشارتر، و مزدش‌ بزرگتر است‌.
 و بدانید که‌ حوائج‌ مردم‌ به‌ شما از جمله‌ نعمتهای‌ خداوندی‌ است‌ بر شما؛ پس‌ با این‌ نیازمندیها با ملال‌ و خستگی‌ مواجه‌ نشوید تا آن‌ نعمتها به‌ مکافات‌ و انتقام‌ تبدیل‌ نشود.
 و بدانید که‌ کارهای‌ خوب‌ و پسندیده‌، ستایش‌ و آفرین‌ را در بر دارد، و اجر و پاداش‌ نیک‌ را به‌ دنبال‌ می‌کشد. و اگر شما خوبی‌ و پسندیدگی‌ را به‌ صورتی‌ مجسّم‌ می‌دیدید، هر آینه‌ آن‌ را به‌ صورت‌ مردی‌ زیبا و نیکوروی‌ و جمیل‌ المنظر می‌یافتید، که‌ برای‌ نظاره‌ کنندگان‌ بهجت‌بخش‌ و مسرّت‌آمیز بود. و اگر شما زشتی‌ و نکوهیدگی‌ را به‌ صورتی‌ مجسّم‌ می‌دیدید، هرآینه‌ آن‌ را به‌ صورت‌ مردی‌ زشت‌ و کریه‌المنظر می‌یافتید که‌ دل‌ها از او می‌رمید، و در برابر آن‌ چشم‌ها و نگاه‌ها به‌ زیر می‌آمد.
 ای‌ مردم‌! کسی‌ که‌ بخشش‌ کند سرور و بزرگ‌ می‌شود؛ و کسی‌ که‌ بخل‌ ورزد به‌ پستی‌ می‌گراید. و سخی‌ترین‌ مردم‌ آنکس‌ است‌ که‌ ببخشد به‌ کسی‌ که‌ در او امید تلافی‌ و پاداش‌ ندارد. و باگذشت‌ترین‌ مردم‌ کسی‌ است‌ که‌ با وجود قدرت‌ و توانائی‌ عفو پیشه‌ گیرد. و پیوند کننده‌ترین‌ مردم‌ کسی‌ است‌ که‌ با افرادی‌ که‌ با او بریده‌اند بپیوندد.
 تنه‌ درختان‌ و غیرها با وجود اتّکای‌ آنها به‌ ریشه‌های‌ خود، به‌ واسطه‌ شاخه‌ها بالا می‌روند و رشد می‌کنند و بهره‌ می‌دهند. پس‌ هر کس‌ برای‌ رسانیدن‌ خیری‌ به‌ برادرش‌ شتاب‌ ورزد؛ شاخه‌ای‌ از درخت‌ معنویّت‌ آفریده‌؛ فردا که‌ بر آن‌ وارد می‌شود آن‌ خیر را خواهد یافت‌.
 و کسی‌ که‌ در احسانی‌ که‌ به‌ برادرش‌ کرده‌ است‌ خدا را در نظر داشته‌ و برای‌ رضای‌ او انجام‌ داده‌ است‌، خداوند در وقت‌ نیازمندی‌ ا و، آن‌ خیر را به‌ او می‌رساند؛ و بیشتر از آن‌ مقدار، از بلاهای‌ دنیا را از او می‌گرداند و دور می‌کند. و کسی‌ که‌ غم‌ و اندوه‌ مؤمنی‌ را بزداید، خداوند غم‌ و غصّه‌های‌ دنیا و آخرت‌ را از او می‌گرداند. و کسی‌ که‌ نیکوئی‌ کند، خداوند به‌ او نیکوئی‌ می‌کند. و البتّه‌ خداوند نیکوکاران‌ را دوست‌ دارد.» 

[1] از کلمه‌ وَاعْلَموا تا اینجا را از «کشف‌ الغمّه‌» با عبارت‌ فَتَحولَ نِقَمًا، و از «بحار الانوار» از «اعلام‌ الدّین‌» دیلمی‌ با عبارت‌ فتَحوَّلَ إلی‌ غَیْرَکُمْ، مرحوم‌ نوری‌ در «مستدرک‌» ج‌ 2، ص‌ 399، به‌ شماره‌ 1 در باب‌ وجوب‌ حسن‌ جواب‌ النّعم‌ بالشّکر و أدآء الحقوق‌، از کتاب‌ أمر به‌ معروف‌ نقل‌ نموده‌ است‌.


[2] از کلمه‌ و اعْلَموا تا اینجا را در «مستدرک‌» ج‌ 2، ص‌ 394، به‌ شماره‌ 18 در باب‌ استحباب‌ معروف‌ و کراهت‌ ترک‌ آن‌ از کتاب‌ أمر به‌ معروف‌، حاجی‌ نوری‌ (قدّه‌) از «بحار الانوار» از «اعلام‌ الدّین‌» دیلمی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ با دو کلمه‌ زیاده‌ بر آن‌: اوّل‌ اینکه‌ پس‌ از یَسُرُّ النّاظِرینَ، عبارت‌ و یَفوقُ الْعالَمینَ را آورده‌ است‌. دوّم‌ اینکه‌ پس‌ از کلمه‌ سَمِجًا، قَبیحًا را اضافه‌ نموده‌ است‌.

[3] «کشف‌ الغمّه‌» طبع‌ سنگی‌، ص‌ 184

[4] در «بحار الانوار» طبع‌ حروفی‌ اسلامیّه‌ ج‌ 78، ص‌ 126، از «جامع‌الاخبار» روایت‌ کرده‌ است‌؛ ولیکن‌ در «جامع‌ الاخبار» در فصل‌ 89، در ص‌ 152 طبع‌ مصطفوی‌ این‌ روایت‌ را از حضرت‌ علیّبن‌ الحسین‌ علیهما السّلام‌ روایت‌ کرده‌ است‌.


پ.ن:این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست...

پ.ن2:اقا جونم نمیدونم چه سر زد از من که بر غمت مبتلا شدم؟؟!!!

پ.ن:دلم خیلی ... باید یه پست درباره سرورم میذاشتم  امشب خیلی مراعات کردم که این پست رو گذاشتم ...


ما چه کرده ایم ؟

پدران ! مادران ! معلم ها ! اساتید دانشگاه ! حاکمان مملکت ! شما چه مقدار دغدغه انسان را دارید ؟ چه مقدار ؟ این همه سوز دل را چگونه باید معالجه کرد ؟ مشکلات را چگونه باید حل کرد ؟ ثروت مملکت را چگونه باید خرج کرد ؟ محبت ها ، چگونه باید خرج بشود ؟ معلم چگونه باید خود را خرج شاگرد بکند ؟ استاد دانشگاه چگونه باید خود را خرج کند ؟ دولت چگونه باید خود را خرج ملت کند ؟ شمابویی از علی و ولایت علوی برده اید؟ شما به اندازه اى که او دغدغه انسان را داشت ، دارید ؟ او براى گمراه اشک مى ریخت ، شما براى گمراه تا حالا چه کرده اید ؟ الآن هم که کشور ما یَخْرُجُونَ مِنْ دینِ اللّهِ اَفْواجاً است .

چقدر شما دغدغه دارید ؟ چقدر ناراحتید ؟ چقدر دختران ما از نظر روش و افکار و اخلاق تبدیل به دختران غربی شده اند ؟ چقدر جوان هاى این مملکت فاسد و معتاد و دزد و جیب بر شدند ؟ شما چقدر دغدغه انسان را دارید ؟


مولای متقیان


در جنگ جمل بعد از این که حضرت پیروز شد به جاى این که بگوید شهرها را چراغان بکنید ، نقل و شیرینى پخش بکنید و پرچم هاى رنگارنگ بزنید ، آمد وسط میدان جمل ، کنار کشته هاى دشمن ، عین مادر داغ دیده اشک ریخت و گفت : اینها دلم را سوزاندند ، و سوز دل من به این است که همه باید بهشت مى رفتند ، اما خودشان راهشان را به سوى جهنم کج کردند .

کدام فرمانده نظامى براى کشته هاى دشمن اشک ریخت ؟! سراغ دارید ؟ فرماندهان پیروز ، همیشه غرور نشان مى دهند و مارش پیروزى مى زنند و چراغانى مى کنند ، درجه مى گیرند ، اما امیرالمؤمنین (علیه السلام)آنقدر براى انسان دغدغه داشت که مى آمد کنار کشته دشمن اشک مى ریخت که چرا جهنم رفتید ؟ چه درسهایى امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پاکى به ما مى دهد !


در عهدنامه مالک اشتر نوشت : مالک ! کارى کن که در خیمه حیات از حداقل زندگى خوب تمام مردم برخوردار باشند ، چه این که مردم هم دین تو باشند یا هم دین تو نباشند ، براى تو فرقى نکند . یک وقت نگویى چون اینها مؤمن هستند به اینها بیشتر برسم ، ولى اینها چون یهودى ، مسیحى یا زرتشتى اند از تدارکات کشور چیزى به آنها ندهم .



ایام حکومتش است ، رئیس جمهور مملکت است ، در راه دارد مى آید یک دختر خانمى را مى بیند زار زار گریه مى کند . على در مقابل گریه گریه کنندگان طاقت نمى آورد ، دختر خانم ! چى شده ؟ گفت : من کنیزم و کلفت هستم ، پول به من داده اند خرما خریده ام ، خرما خوب نیست ، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش مى گویم : پس بگیر ، مى گوید : پس نمى گیرم .

فرمود : بیا با همدیگر برویم من خرمایت را پس بدهم . آمد در مغازه خرمافروش ، خیلى با محبت فرمود : این خرما را عوض بکن . گفت : به تو هیچ ربطى ندارد ، به خرما فروش لات و بى تربیت دوباره فرمودند ، اگر ممکن است عوض کن ، گفت مزاحم کسبم نشو . و از پشت دخل آمد و یک مشت به سینه امیرالمؤمنین (علیه السلام) زد و از مغازه بیرون پرتش کرد . گفت : مى گویم برو . به دختر فرمود : خوب این که پس نگرفت بیا برویم در خانه اتان به خانمت بگویم حالا با این خرماها قناعت کن .

هیچ قدرتمندى در روى این کره زمین به این پاکى مى شناسید ؟ اینقدر اخلاق والا . دختر راه افتاد ، على هم راه افتاد ، همسایه روبرویى آمد در مغازه خرمافروش لات ، گفت : با کدام دستت به این سینه زدى ؟ گفت : با این دست . گفت : خوشت آمد با این مشتى که به این مرد زدى نه ؟! تو فهمیدى این کیست ؟ گفت : نه ، کیست ؟ با این لباس پاره اش آمده بود اینجا مزاحم ما شده بود . گفت : نفهمیدى ؟ گفت : نه ، گفت : این سینه ، صندوق اسرار خداست ، این شوهر فاطمه زهراست ، این پدر حسن و حسین و این امیرالمؤمنین (علیه السلام)است . دوید دنبال امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، آمد خودش را بیندازد روى پاى على ، زیر بغلش را گرفت ، گفت : مرا ببخش ، بد کردم . فرمود : تو مرا ببخش ، من آمدم مزاحم کاسبى ات شدم .لا اله الا الله .

شما رئیسهاى کشورها یک موى على به تنتان هست ؟ خرما را گرفت و بهترین خرما را براى دختر آورد و فرمود : برو ، گفت : على جان ! دیر شده مرا مى زنند . فرمود : خوب من مى آیم از جانب تو عذرخواهى مى کنم . خانم دید کنیزش دیر کرده ، پنج دفعه هى آمد در را باز کرد و بیرون را نگاه کرد ، بعد یک مرتبه دید کنیزش با امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد مى آید ، على را مى شناخت ، دو لنگه در را باز کرد امیرالمؤمنین (علیه السلام)رسید فرمود : یک مقدار دیر شده عذرش را قبول کن ، گفت : آقا جان ! فداى قدمتمان بشوم ، من این کنیز را به شما بخشیدم . امام هم رو کرد به کنیز ، فرمود : من هم تو را در راه خدا آزاد کردم برو ، این یک مصداق پاکى .



على هنوز مظلوم است ، على هنوز تنهاست فرهنگ على هنوز در دنیا فرهنگ مظلومى است.





پ.ن:

لطیفهدو نفر شیعه و سنى با هم درباره بحث مى کردند، سنى گفت : چون معاویه هم صحبت با پیامبر اسلام بوده از اهل نجات است شیعه گفت : چون وى با على وصى پیامبر محاربه کرده است از اهل هلاکت است . شیعه این جمله را نیز اضافه کرد، که اگر خدا بخواهد معاویه را به بهشت ببرد، مردم نمى گذارند! سنى با حالت تعجب گفت : چگونه از کار خدا مى شود مانع شد؟ شیعه گفت : براى اینکه خدا با آن تاکیداتى که درباره على فرمود ولى هر چه سعى کرد على را خلیفه کند مردم نگذاشتند و کس دیگرى را خلیفه کردند.


رمضان هم امد

همه جمال تو بینم چوچشم باز کنم

همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم

حرام دانم با مردمان سخن گفتن

و چون حدیث تو اید سخن دراز کنم

هزار گونه بلنگم بهر رهم که برند

رهی که به سوی توست ترکتاز کنم

                                                  (کلیات شمس غزل ۱۷۲۴)

حضرت رسول می فرمایند:

شیاطین در این ماه در زنجیرند


یکی از این شیاطینی که تو این ماه در زنجیره شیطان نفسمونه که با روزه گرفتن وخویشتن درای تو این ماه به اسارت در میاد


به قول مولانا:

نفس و شیطان هر دو یک تن بوده اند

در دو صورت خویش را بنموده اند



مولای متقیان امیر مومنان میفرماید:                                                              

((برای هر یک از دنیا و اخرت فرزندانی وجود دارد وشما فرزندان اخرت باشید نه دنیا

زیرا هر فرزندی در روز قیامت به مادرش میپیوندد امروز دنیا جای کار است نه حساب و فردا قیامت حساب است نه عمل))                                                                             خطبه شماره42                                 




((دنیا خانه ای است که نابودی در سرنوشتش ثبت و برای مردمش حرکت معیین گردیده است))

                                                                         خطبه شماره45

                     



((اگاه باشید که امروز وقت تمرین است و فردا روز مسابقه کسی که برنده شد به بهشت میرود و کسی که عقب ماند به جهنم))                                                                خطبه شماره28

سید رضی در تجلیل از این خطبه مینویسد :

امام علیه السلام با کوتاهترین لفظ بهترین معنی رو در نظر گرفته است

دنیا را به مسابقه و جایزه را به بهشتدر نظر گرفته است و برای عقب مانده جهنم

و این برداشتی از ایه قران است که خدا میفرماید:

بهره برداری کنید از دنیا که مسیر شما به سوی جهنم است

                                                                           ابراهیم ایه 30



بسیار گفته اند و بسیار شندیده اید؛ پس به تکرار نیازی نیست! 

 
چرا ، هست...

 

در علم و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده ، عقل تکرار را نمی پسندد.  


اما احساس تکرار را دوست دارد. طبیعت تکرار را دوست دارد.جامعه به تکرار نیازمند است.  

 

طبیعت را از تکرار ساخته اند،جامعه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد ...

  

                                                                                     دکتر شریعتی

این سخن دکت شریعتی رو نوشتم که تو دلتون نگین حرفای تکراریه!!!)



بیاین تو این ماه رمضان روزه رو نه از روی رفع تکلیف  بلکه واقعا برای خویشتن داری بگیریم

بیاین طعم خوب بندگی رو بچشیم

بیاین کمک کنیم شهرمون بوی ماه رمضون بگیره یکی دو سالی هست که حداقل تو تهران بوی ماه رمضونای سابق نمیاد!!!

بیاین تو این یه ماه حداقل روزه رو بهانه ای کنیم برای انسان زندگی کردن



1.پ.ن:ببحشید شماره خطبه هارو مطمئن نیستم

2.پ.ن:همه این خطبه ها زیبان وحضرت برای همه نوع ادما این صحبتها رو کردن

حضرت تو دعای سحر میگن که خدایا من هرگز تو را به طمع بهشت و ترس از دوزخ عبادت نکردم بلکه تو را شایسته پرستش  و عبادت دیدم.(وحشتناک زیباست به نظر من)

3.پ.ن:هر کی میخواد خوشحالم کنه اس ام اس برای سحر یادش نره







اگاهی یا یقین؟


اگاهی یا یقین؟

تو این عصر هیچ پاسخ کامل و جامعی را نمی تونینیم به یقین به هر پرسشی بدیم!!!

عصر ما عصر فزونی اگاهی ٬نسبیت٬تقابل اندیشه ها و... هست

ونرسیدن به یقین حتی در بدیهی ترین مباحث!


اگه قبول کنیم که اگاهی یه حسنه(همانطور که گفتم شاید حتی تو این عصر این رو هم نتونیم با اطمینان بگیم)در مقابل میتونیم بگیم که نرسیدن به یقین یه مذمته.

تو قدیم اگاهی به وسعت الان نبود و خیلی کمتر بودمثلا خیلی از فرضیات علمی اون زمان الان خلافش ثابت شده

اگر قبول کنبم که نبود اگاهی یه مذمته در مقابل میتونیم بگیم به یقین رسیدن یه حسنه که باعث میشه که ما با همون اگاهی کم یا غلط  به بزرگترین ارامش که یقینه برسیم

درسته که اگاهی یه امتیازه ولی وقتیکه نتونیم به هیچ چیز مطلقا وحتمی بگیم درست  بازم اگاهی حسنه؟!!

تو عصری که هیچ چیز یه تعریف صد در صد مطلق وکامل نداره  چطور میشه حقیقت یا زیبایی رو تعریف کرد

یا حتی تو ماهیت و وجودشون شک نکرد با این اگاهی  میشه از دیدن یک گل زیبا لذت برد؟

همین الان وقتی این مطلب رو میخونیم نسبت به این موضوعات اگاهی پیدا میکنیم

همین اگاهی باعث میشه که فکر ما درگیر بشه وممکنه دیگه از دیدن یه منظره زیبا حس قبل رو نداشته باشید

نکته تامل برانگیز اینجاست که به محض کسب اگاهی به هیچ عنوان نمیتونیم به عقب و حالت قبل که نداشتن اگاهیه برگردیم

اگه از اگاهی داشتن در زمینه ای پشیمون بشیم  همیشه دوست داریم خودمون رو به نادانی بزنیم

که کار خیلی سختیه

بزرگترین ارزو و سفارش برخی از عرفا این بوده که برای یک لحظه هم که شده دیوانه شن

البته ما همیشه وقتی تو شعر بزرگان کلماتی مثل دیوانگی و بی عقلی رو میبینیم فقط ازجنبه

نزاع عقل و عشق بهش نگاه میکنیم که فکر کنم باید عمیق تر نگاه کنیم


عقل اگر داند که دل در بند زلفت چون خوشست

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

تو شعر بالا دقت به یه نکته ظریف خیلی مهمه.

مثال:

زیاد به عقب بر نگردیم

برگردیم به زمانیکه تلویزیون فقط یک شبکه داشت از دیدن برنامه مورد علاقمون بیشترین لذت رو میبردیم چون شبکه دیگری وجود نداشت اما وقتی که شبکه ها زیاد شد و بعد ماهواره با هزاران کانال اضافه شد قبول کنیم که وقتی که ما از هزاران کانالی که برنامه پخش میکنند اگاهی داریم

دیگه از دیدن اون برنامه مثل گذشته لذت نمی بریم چون این اگاهی رو داریم که این لذت به قیمت از دست دادن لذتهای دیگه تموم میشه

البته این یه مطلب کوتاه بود که اگاهی رو مسبب کم شدن لذت نشون میداد

همونطور که در بلا گفتم که بطور حتم نمیشه گفت اگاهی یه حسنه



حالا سوال اینجاست :

عدم اگاهی یا کمتر بودن سطح اگاهی و رسیدن به یقین  بهتره یا اگاهی و نرسیدن به یقین؟


خواب یا بیداری!!!

دن خوزه یک انسان نرمال و معمولی بود.

ادمی که در همان چهار چوب افکار و عقاید روزمره اش برای زندگی خوب زیست میکرد

کمتر پیش می امد دن خوزه گریزی به تفکر زندگی پس از حیات بزند و اصولا تفکر به مرگ  وزندگی اخروی را چندان ارزشمند تلقی نمی کرد  اما ان شب ان شب سرنوشت ساز ان شب که گاهی تنها  یک بار در زندگی کسی رخ میدهد و گاهی خیلی ها حتی از همان تجربه یک بار ان هر چند اندک بی بهره می مانند فرا رسید

در ان شب دن خوزه خسته از سر کار به خانه باز گشت انقدر خسته بود که حتی لباسهای کار را از تن بیرون نیاورد و یک راست به تختخواب رفت و خوابید.

خوابید؟

نه شاید زندگی کرد.

دن خوزه در خواب دید که یک پروانه با بالهای رنگارنگ و مسحور کننده است و سبک بال به هر طرف که اراده می کند میرود هنگامی که از خواب بیدار شد. ابتدا به خود گفت من پروانه بودم ولی...!

ولی در خواب مطمئن بودم که پروانه ام نه دن خوزه؟!

فقط خود را پروانه ای همچون پروانه های دیگر میدانستم  ناگاه ان اندیشه رعب اور به سراغش امد اندیشه ای که مسیر زندگی دن خوزه را به سمتی متفاوت از انچه که بود کشاند

((ایا من واقعا دن خوزه ام که خواب دیدم پروانه ام؟ یا پروانه ای هستم که خواب میبینم دن خوزه ام؟!))

مولای متقیان علی (ع):

مردم خوابند وقتی میمیرند بیدار میشوند.