اگاهی یا یقین؟


اگاهی یا یقین؟

تو این عصر هیچ پاسخ کامل و جامعی را نمی تونینیم به یقین به هر پرسشی بدیم!!!

عصر ما عصر فزونی اگاهی ٬نسبیت٬تقابل اندیشه ها و... هست

ونرسیدن به یقین حتی در بدیهی ترین مباحث!


اگه قبول کنیم که اگاهی یه حسنه(همانطور که گفتم شاید حتی تو این عصر این رو هم نتونیم با اطمینان بگیم)در مقابل میتونیم بگیم که نرسیدن به یقین یه مذمته.

تو قدیم اگاهی به وسعت الان نبود و خیلی کمتر بودمثلا خیلی از فرضیات علمی اون زمان الان خلافش ثابت شده

اگر قبول کنبم که نبود اگاهی یه مذمته در مقابل میتونیم بگیم به یقین رسیدن یه حسنه که باعث میشه که ما با همون اگاهی کم یا غلط  به بزرگترین ارامش که یقینه برسیم

درسته که اگاهی یه امتیازه ولی وقتیکه نتونیم به هیچ چیز مطلقا وحتمی بگیم درست  بازم اگاهی حسنه؟!!

تو عصری که هیچ چیز یه تعریف صد در صد مطلق وکامل نداره  چطور میشه حقیقت یا زیبایی رو تعریف کرد

یا حتی تو ماهیت و وجودشون شک نکرد با این اگاهی  میشه از دیدن یک گل زیبا لذت برد؟

همین الان وقتی این مطلب رو میخونیم نسبت به این موضوعات اگاهی پیدا میکنیم

همین اگاهی باعث میشه که فکر ما درگیر بشه وممکنه دیگه از دیدن یه منظره زیبا حس قبل رو نداشته باشید

نکته تامل برانگیز اینجاست که به محض کسب اگاهی به هیچ عنوان نمیتونیم به عقب و حالت قبل که نداشتن اگاهیه برگردیم

اگه از اگاهی داشتن در زمینه ای پشیمون بشیم  همیشه دوست داریم خودمون رو به نادانی بزنیم

که کار خیلی سختیه

بزرگترین ارزو و سفارش برخی از عرفا این بوده که برای یک لحظه هم که شده دیوانه شن

البته ما همیشه وقتی تو شعر بزرگان کلماتی مثل دیوانگی و بی عقلی رو میبینیم فقط ازجنبه

نزاع عقل و عشق بهش نگاه میکنیم که فکر کنم باید عمیق تر نگاه کنیم


عقل اگر داند که دل در بند زلفت چون خوشست

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

تو شعر بالا دقت به یه نکته ظریف خیلی مهمه.

مثال:

زیاد به عقب بر نگردیم

برگردیم به زمانیکه تلویزیون فقط یک شبکه داشت از دیدن برنامه مورد علاقمون بیشترین لذت رو میبردیم چون شبکه دیگری وجود نداشت اما وقتی که شبکه ها زیاد شد و بعد ماهواره با هزاران کانال اضافه شد قبول کنیم که وقتی که ما از هزاران کانالی که برنامه پخش میکنند اگاهی داریم

دیگه از دیدن اون برنامه مثل گذشته لذت نمی بریم چون این اگاهی رو داریم که این لذت به قیمت از دست دادن لذتهای دیگه تموم میشه

البته این یه مطلب کوتاه بود که اگاهی رو مسبب کم شدن لذت نشون میداد

همونطور که در بلا گفتم که بطور حتم نمیشه گفت اگاهی یه حسنه



حالا سوال اینجاست :

عدم اگاهی یا کمتر بودن سطح اگاهی و رسیدن به یقین  بهتره یا اگاهی و نرسیدن به یقین؟


نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ

ممنون که یادمون کردین...

بلاخره با هر دستی بدین با همون دست میگیرین

مهرگان دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوب هستین؟

"عدم اگاهی یا کمتر بودن سطح اگاهی و رسیدن به یقین بهتره یا اگاهی و نرسیدن به یقین؟"

هیچ کدوم قابل قبول نیست . آدم آگاه و البته فاقد یقین!! زندگی تهی داره !!
فرد متقین فاقد آگاهی (بخش عمده قشر مذهبی جامعه ما) به راحتی آلت دست و تمسخر قرار میگره و بیشتر اوقات حربه ای جز عصبانیت نداره .

قبلا به یکی از دوستان هم گفتم . ما در عصر بی نظیری هستیم . همه چیز رو به راحتی در دسترس داریم . فیلم کتاب جزوه و ... رو از هر دین و مذهب و فرقه و مسلکی به راحتی در دسترسمون قرار میگیره . امیدوارم به درستی از این امکان بی نظیر بهره برداری کنیم

سلام خانم مهرگان عزیز
احساس میکنم این محث رو درست متوجه نشدین
البته من عمدا این بحثو زیاد باز نکردم که با پرسش و پاسخ بحث باز بشه
با یه مثال ساده توضیح میدم که میتونین تو تمام زمینه ها بسط بدین

فرض کنید عدد پی رو 3/14 میگیریم ولی میدونیم که قطعا ارقتم اعشار اون خیلی بیشتر از این حرفهاست هرچقدرم که پیش بریم باز به یه مطلق صحیح نمیرسیم
پس به یقین در مورد این عدد نمیرسیم
مطمعا با پیشرفتهای بیشتر علم این نسبیت روز به روز بیشتر ما رو احاطه میکنه
و اصلا همین دغدغه بود که پس از مدرنیسم
بعضی ها رو به فکر رهایی و گریز و بازگشت انداخت که به پست مدرنیسم
مشهوره
تو این پست باید بدونیم که منظور از عدم اگاهی نادانی نیست
امیدوارم که تو نسته باشم توضیحات بهتری داده باشم

یا حق

امین دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام
اول از همه تبریک قالب جدید، من یکی از رنگ‌های روشن خیلی بیشتر لذت می‌برم!

خواستم جوابی مشابه خانم مهرگان بدم که توضیحاتت منصرفم کرد! فقط می‌تونم بگم سوال خیلی سختیه...

می‌بخشید کم پیدام، دردسرهای فارغ‌التحصیلی و کنکور رو که میدونی

هدی سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام
مطلب رو خوب و کامل نگرفتم ولی نسبت به این جمله نظری برعکس دارم
"همین اگاهی باعث میشه که فکر ما درگیر بشه وممکنه دیگه از دیدن یه منظره زیبا حس قبل رو نداشته باشید"

چون همین اگاهی ممکنه که برعکس باعث بشه که از چیزی بیشتر لذت ببریم ..یعنی صرفا آگاهی باعث این نمیشه که ما لذتی از زیبایی چیزی نبریم ممکنه برعکسش هم صدق کنه...
...
شاید درست این جملتون رو نفهمیدم ولی برداشتمو از چیزی که فهمیدم عرض کردم...
یا علی.

راضیه چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ http://www.judyabot.blogfa.com

سلام
اول اینکه قالب نو رو تبریک میگم
هم به شما
هم به خودمون چون حالا مامیتونیم نظر بذاریم آخه با قالب قبلی نمیشد! نمیدونم چرا !!!!
پست جدیدیه
تا حالا به این مسئله به طور جدی فکر نکرده بودم

در اینجا یک دو راهی مطرحه آگاهی و یقین
اگه آگاهی رو انتخاب کنیم به یقین نمیرسیم واگه بخوایم به یقین برسیم باید آگاهیمون کم باشه!

شما در این پستتون دقیقا مشخص نکردید که آگاهی در چه حوزه ای رو دقیقا مد نظر دارید... خب من با در نظر گرفتن حوزه دینی به سوالتون پاسخ میدم....

یه مثال میزنم
یه آدمی با سطح فکر پایین رو در نظر بگیرید که از دینش فقط نماز و تکالیف دیگر رو فهمیده !
چنین آدمی هیچ شناختی از اون نمازی که داره میخونه نداره!
آگاهیش کمه در دین اسلام هم اعتقاد راسخ و کامل داره
به یقین رسیده و با آرامش داره زندگیش رو میکنه! راححححت!
خب این یه نوع یقینه که زیاد جالب نیست!
دکتر شریعتی در ذم اینجور افراد که دینی از اجدادشون به ارث بردند و بدون آگاهی قبولش دارن میگه:
"خدایا آتش مقدس شک را آنچنان در من بیفروزکه همه ی یقین هایی که تا به امروز در من نقش بسته اند به یکباره بسوزند و خاکستر شوند و سپس لبخند یقینی شسته از غبار در پس این توده ی خاکستر ظهور کند."

همین دکتر شریعتی در سن 14 سالگی تا مرز خودکشی در یکی از کوه ها اطراف مشهد هم رسیده بود چون نتوانسته بود به یقین برسد درست حالتی را که صادق هدایت در آخر عمر بدان رسیده بود او در سن 14 سالگی رسید!!!
ولی اتفاقی میافته و اون از خود کشی دست میکشه و آگاهیش رو افزایش میده و در نهایت میشه این شریعتی که هست و ما میشناسیمش!
من فکر میکنم که شریعتی در جستجوی معانی و آگاهی رفت و آرامشش را فدا کرد و به آگاهی های بارزش تری رسید که واقعا به آن آرامش اولیه می ارزید!!!
دکتر در جای دیگه میگه که:
"هرگز کوری را به خاط آرامش تحمل نکن"
اگه از این منظر نگاه کنیم من ترجیح میدم که راه دوم رو انتخاب کنم یعنی آگاهی

ولی تو بعضی زمینه های دیگه آدم زیاد ندونه بهتره!!!

ادامه پایین

راضیه چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ق.ظ http://www.judyabot.blogfa.com

"اگه از اگاهی داشتن در زمینه ای پشیمون بشیم همیشه دوست داریم خودمون رو به نادانی بزنیم
که کار خیلی سختیه
بزرگترین ارزو و سفارش برخی از عرفا این بوده که برای یک لحظه هم که شده دیوانه شن"

اینم بحث جداییه...و برمیگرده به ادبیات عرفانی که من واقعا بهش علاقه دارم...عرفا رازها و اسرار الهی رو به منزله ی مهری بر دهانشون میدونن...
ببینید به نظر من این مربوط میشه به "ظرفیت افراد" برای "پذیرش" و "تحمل" آگاهی...
عرفای برجسته واقعا بعضی حقایق رو میدونستن که گفتنشون جدا سخت بود و اصلا در مقال نمیگنجید!
اونا ظرفیت بالایی داشتند و تاب این حقایق رو داشتند ولی مردم که نداشتند!
و نگفتن به "مردم عادی" و "برهم نزدن آرامش و یقینشان" بسیار مهمتر بود!

نمونه اش همین حلاج که دیدیم مردم چگونه تاب حقایقش را نداشتند!

اینها نکاتی بود که به ذهن من رسید!
یا حق

مهرگان چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلامی از نو

با خوند جواب کامنتم متوجه منظورتون شدم ... به نظرم بحث خوب و قشنگی میشد اگر مبحث رو بیشتر باز میکردین . چون کامنت های دوستان نشون میده که برداشت اونا هم مشابه برداشت من بوده و ظاهرا جوابی رو که شما به کامنت من دادین رو مطالعه نکردن (البته به غیر از آقای امین)

به نظر من خیلی بحث خوب و جالبی و اگر شما بسط گسترشش بدین (البته در یک چهارچوب که زیاد گسترده و منحرف نشده)جای بحث و تبادل نظر زیاد داره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد